جدول جو
جدول جو

معنی ناحق شناس - جستجوی لغت در جدول جو

ناحق شناس
(دُ پَ سَ)
ناسپاس. بی وفا. نمک بحرام. بی داد. (ناظم الاطباء). ناسپاس و بی وفا. (آنندراج) : ایزد عز ذکره همه ناحقشناسان کفار نعمت را بگیراد. (تاریخ بیهقی ص 475)
لغت نامه دهخدا
ناحق شناس
نمک نشناس نا سپاس آنکه حق نشناس است ناسپاس نمک نشناس (ایزد عز ذکره همه ناحق شناسان کفارنعمت را بگیرادخ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
خداشناس، کسی که معتقد به حقیقت و راستی است، آنکه حق نعمت یا خدمت و مساعدت کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند، برای مثال گر انصاف خواهی، سگ حق شناس / به سیرت به از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(حَ شِ)
عمل ناحق شناس. ناسپاسی. بی وفائی. رجوع به ناحق شناس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ فُ)
نان شناس و خدانشناس، کنایه از عیال و اولاد است
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ دَ / دِ)
پاسدارندۀ حق. صاحب حق:
زو حق شناس تر نبود هیچ حق شناس
زو بردبارتر نبود هیچ بردبار.
فرخی.
بندگان و کهتران حق چنین باید شناخت
شادباش ای پادشاه حق شناس حقگزار.
فرخی.
همواره پادشاه جهان بادا
آن حق شناس حق ده حرمت دان.
فرخی.
نیست از شاهان گیتی اندر این گیتی چو او
وقت خدمت حق شناس و وقت زلّت بردبار.
فرخی.
هم حق شناس باشد هم حق گزار باشد
هم در بدی و نیکی اسپاسدار باشد.
منوچهری.
این پادشاه بزرگ و راعی حق شناس است. (تاریخ بیهقی).
گر انصاف خواهی سگ حق شناس
بسیرت به از مردم ناسپاس.
(بوستان).
من ار حق شناسم وگر خودنمای
برون با تو دارم درون با خدای.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناحق شناسی
تصویر ناحق شناسی
ناسپاسی نمک نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان شناس
تصویر نان شناس
آنکه نان و طعام را شناسد. یاناشناس و خدانشناس. عیال واولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
صاحب حق، خداشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
((حَ ش))
معتقد به حقیقت و راستی، خداشناس
فرهنگ فارسی معین
سپاسگزار، شکرگزار، قدردان، نمک شناس
متضاد: حق ناشناس، کفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد